جام جهانی و خاطرات فراموش نشدنی فوتبال


چند ساعت دیگه جام جهانی فوتبال شروع میشه. بهانه ای برای خیلی از مردم جهان برای تماشای مسابقات فوتبال و بهانه ای بزرگ برای خود من که بعد از چهار سال بشینم و درست حسابی چندتا از مسابقات رو به طور کامل ببینم. البته از یورو 2004 به اینور سلسله مسابقات جام ملت های اروپا رو هم دنبال می کنم به اضافه دیدن بعضی مسابقات جام باشگاه های اروپا. از دوران کودکی به مسابقات حساس و جدی جام جهانی علاقه زیادی داشتم. از وقتی یادم میاد فینال جام 1994 و قهرمانی برزیل اولین خاطره موندگار ذهنم از FIFA World Cup بوده و عطشم به فوتبال از جام 98 فرانسه آغاز شد. هم نسل های من به خاطر گل تاریخی و بی همتای خداداد عزیزی در مقدماتی جام 98 به فوتبال بیش از پیش علاقه مند شدند و اصلا همین شوک های انقلابی در هر چیز میتونه به علاقه مندان انرژی ای بده که اون انرژی تا ابد موتور محرک علاقه و وابستگی رو در وجودشون به حرکت دربیاره. فوتبال برای بعضی افراد حکم مرگ و زندگی رو داره و اونقدر عاشقش هستند که هیچ رقابت مهم باشگاهی چه داخلی و چه خارجی را از دست نمی دهند و حتی برای دیدن بازی ها به استادیوم می روند تا از نزدیک شاهد بازی تیم مورد علاقشون باشند. دلیلش رو نمی دونم اما من هیچوقت جزء این گروه نبودم و عشقم به فوتبال هیچوقت زیاد نبوده. اما از جام جهانی 98 به اینور سعی کردم تمام مسابقات مهم یا بعضا معمولی جام های جهانی رو دنبال کنم. از وقتی یادم میاد عاشق تیم ملی برزیل بودم و اساسا فوتبال برزیل دلیل من برای تماشای مسابقات جام جهانی از پشت قاب تلویزیون بوده. امیدوارم امسال بازیکنان تیم برزیل بهتر از 4 سال قبل ظاهر بشن و خاطره تلخ دو جام قبلی رو جبران و پاک کنند. فوتبال برزیل با بازیکنان افسانه ای مثل پله، ببتو، روماریو، دنیلسون، ریوالدو، روبرتو کارلوس، رونالدو و رونالدینیو جایگاه خودش رو در جهان تثبیت کرد و فوتبال خارق العاده و زیبایی که این قهرمانان در تاریخ فوتبال به یادگار گذاشتند سبب شد تا سطح توقع مردم جهان برای همیشه از فوتبال برزیل بالا برود و همیشه خواهان فوتبال زیبا یا به اصطلاح خود طرفداران ژوگو بونیتو باشند. امسال تیم برزیل با وجود بازی در خانه خودشون شانس قهرمانی بیشتری نسبت به جام 2010 آفریقای جنوبی دارند. آیا نیمار می تواند خاطرات حضور افسانه ای رونالدو در تیم ملی برزیل را زنده کند؟ رونالدوای که غول دروازه بانان جهان به نام الیور کان را در جام 2002 کره و ژاپن به زانو درآورد. با بازی های جذابی که نیمار در جام کنفدراسیون ها از خود نشان داد این رویا غیر قابل دسترس نیست. وقتی به گذشته نگاه می کنم و آن بازی نوستالژیک فوتبال 98 و بعدها 99 شرکت کونامی پلی استیشن و اون کلوپ رفتن ها با دوستانم یادم میاد می بینم که یه بازیکن چقدر بزرگ و حرفه ای شد که یک بازی کامپیوتری را مخصوص او ساختند و اونقدر با بی عدالتی قابلیت ها و قدرت، سرعت و تکنیک او را در بازی بالا بردند که همه به دنبال گرفتن تیم ملی برزیل بودند تا بازیکنی مثل اون در تیمشون باشه؛ رونالدو بازیکن افسانه ای که هم در دنیای واقعی بی نظیر بود و هم در دنیای بازی های کامپیوتری. و چقدر باورنکردنی روبرتو کارلوس در سال 97 به بارتز گل زد که سازندگان بازی فوتبال کونامی 1998 فرم اون ضربه کاشته رو در بازی کپی کردند و اونو جزء قابلیت های تکنیکی کارلوس در زدن ضربه آزاد قرار دادند. گلی که هنوز که هنوزه هم دهان فابین بارتز از اون باز مانده هم دهان کسانی که این گل را دیدند. بله، فوتبال برزیل یک قصر باشکوه هست که معماران و سازندگان این قصر برایش زحمت ها کشیده اند و امیدوارم امسال دوباره این بنای باشکوه از زیر خاک سربرآرد و مثل گذشته بدرخشد، برق بزند!




پی نوشت: امسال شاهد حضور تیم ملی کشور عزیزمون در این رقابت ها هستیم. زحماتشون برای حضور در این مسابقات رو ارج می نهیم و برای موفقیت و راه یابی اونها به دور بعد دعا می کنیم.

Noah | Official Trailer


بالاخره تریلر فیلم نوح (ع) منتشر شد و خود فیلم قراره فروردین 1393 اکران بشه. سالهاست که هالیوود سمت پروژه های مربوط به زندگی انبیاء الهی نرفته است و با تولید این فیلم عظیم (به معنی واقع کلمه) طرفداران اینگونه فیلم ها را بسیار خوشحال کردند. من از بین فیلم هایی که راجع به زندگی پیامبران ساخته شده به مینی سریال Jesus Of Nazareth (عیسی ناصری) ساخته «فرانکو زفیرلی» خیلی علاقه دارم؛ به نظرم بهترین نسخه تصویری و بهترین فیلم ساخته شده درباره یک پیامبر است.

اینجور که پیداست با یک فیلم حماسی، تاثیرگذار، حرفه ای و بزرگ طرف هستیم. نشون دادن وقایع و اتفاقات پیرامون زندگی حضرت نوح کار هرکسی نیست و ساخت چنین پروژۀ سنگینی، طاقت فرساست. هرچند که با دیدن تبلیغ فیلم نباید درباره آن قضاوت کرد اما ظاهرا فیلم خوبی شده و اینو میشد پیش بینی کرد به خاطر کارگردان شناخته شده و امتحان پس داده ای چون دارن آرنوفسکی. ان شاالله که فیلمی عالی و درخور تحسین باشه آنطور که شایسته شخصیت والامقام و باعظمت نوح نبی (ع) است.


تریلر رو در یوتیوب تماشا کنید:


Noah Official Trailer


2 نمای کلیدی و 14 نکته خواندنی از حواشی فیلم «مظنونین همیشگی»


[اگر فیلم را ندیده اید این یادداشت را هرگز نخوانید!]


جذابیت و محبوبیت فیلم مظنونین همیشگی بیش از همه مدیون بازی حرفه ای کوین اسپیسی است. اجرایی که برای کوین در آن سال تندیس طلایی اسکار را به ارمغان آورد. او که پیش از این تجربه تئاتر حرفه ای و حضور در فیلم های مختلفی را داشته بود، در فیلم برایان سینگر بهترین اجرای عمرش تا آن زمان را به نمایش گذاشت. تاثیر بازی او آنقدر زیاد است که من با دیدن بازیگریش در این فیلم طرفدارش شدم و پس از آن سعی کردم تمام فیلم هایش را ببینم. و هرچه گذشت بیشتر به این مساله ایمان آوردم که اساسا تمام فیلم مدیون کوین اسپیسی است نه برایان سینگر کارگردان. شاهد این مدعا فیلم های بعدی این کارگردان است که کاملا سیر نزولی دارند. البته نباید نقش فیلمنامه نویس و تدوین گر را نادیده گرفت. مسلما کوین اسپیسی در کنار فیلمنامه حساب شده و غافلگیر کننده کریستوفر مک کوآری توانست توانایی هایش را به نمایش بگذارد. این مقدمه بهانه ای بود برای تحلیل دو نمای کلیدی فیلم مزبور. نمای اول مربوط به اولین حضور وربال کینت (کوین اسپیسی) در اتاق بازجویی می شود. نمای مدیوم شات از وربال، زمانیکه به کاغذ ها، مدارک، عکس ها و اطلاعات مجرمین بر روی دیوار به صورت کاملا زیرکانه نگاه می کند:



در این نما ظرف مدت چند ثانیه او به دقت به تمام اطلاعات درشت روی دیوار نگاه می کند و به سرعت در ذهنش داستان هایی بر اساس آنها طرح می کند. داستان هایی از این قبیل که وجود خارجی ندارند، هرگز برایش اتفاق نیفتاده اند و به کل زاییده خیالش هستند:


- یه بار من تو یه سلمونی در اسکوکی ایلینویز بودم. اونجا یه مردی بود به اسم کیپ دیسکین؛ بزرگ و چاق. منظورم اینه که خیلی چاق. اون صبح ها خیلی استرس داشت.


- وقتی در گواتمالا لوبیا می چیدم ما زیر درختا قهوه تازه درست می کردیم. قهوه خوبی بود...


در ادامه فیلم وربال چندین بار از داستان های ساختگیش در بازجویی استفاده می کند. او حتی اسامی مثل ردفوت و کوبایاشی (وکیلش) را درون همان اتاق خلق می کند. 


نمای دوم به جایی ختم می شود که وربال نام کوبایاشی را از نوشته زیر ماگ قهوه خوری که در دست مامور بازجویی، دیو کوجان (چاز پالمینتری) است پیدا می کند. وقتی در حال نوشیدن قهوه است با نگاه تیزبینانه اش این اسم را از زیر ماگ می دزدد:



در انتهای فیلم دیو کوجان وقتی در حال نوشیدن قهوه دیگریست (بعد از اینکه وربال اتاقش را ترک می کند) به صورت ناخودآگاه به کاغذ ها و عکس های دیوار نگاه می کند و آنجاست که متوجه می شود از وربال کینت رودست خورده است.  او در حالی که به مدارک دیوار نگاه می کند حرف های وربال به یادش می آید و تازه به قول معروف دوزاریش می افتد. اینجاست که ماگ قهوه از دستش میافتد و بر روی زمین متلاشی می شود. کلمه کوبایاشی بر روی ماگ تکه تکه شده، آخرین ترفند شعبده بازی وربال کینت است که برای دیو کوجان رو می شود. وربال همانطور که دین کیتون، مک مانوس، فرد فنستر و تاد هاکنی را با حیله هایش فریب داده بود، دیو کوجان را نیز فریب می دهد و سرکار می گذارد. البته با جزئیات و داستان فیلم کاملا مشخص است که تمام ماجرا از اول تا جایی که هر 3 خلافکار (دین کیتون، مک مانوس و هاکنی) توسط کایزر شوزه (وربال) داخل کشتی ترور می شوند واقعیست (همینطور ترور فرد فنستر در میانه فیلم)، اما نام اسامی غیر از این 4 نفر دروغین و ساختگیست. کایزر شوزه هیچکدام از اسامی افرادش را نزد پلیس فاش نمی کند و پلیس را با یک سری افراد خیالی نظیر کوبایاشی بدون هیچ سرنخی تنها می گذارد.



در پایان نظرتون رو به نکات خواندنی حواشی فیلم جلب می کنم:


1. کریستوفر مک کوآری فیلمنامه نویس، کاراکتر کایزر شوزه را از زندگی واقعی یک قاتل و عضو مافیا به نام جان لیست الهام گرفت. جان لیست، خانواده خود را به قتل رساند و به مدت 17 سال ناپدید شد.

2. پرستاری که در بیمارستان در پشت صندوق پذیرش نشسته مادر برایان سینگر است.

3. نقش دیو کوجان، مامور بازجویی که توسط چاز پالمینتری اجرا شد، پیش از این به رابرت دنیرو و کریستوفر واکن پیشنهاد شده بود که هر دو آن را رد کردند.

4. کریستوفر مک کوآری زمانی که در حال نوشتن فیلمنامه فیلم بود، نام کایزر سومه را برای شخصیت بدمن فیلم برگزید. نامی که متعلق به رئیس او بود. کریستوفر مک کوآری به رئیسش اجازه داد تا فیلمنامه را بخواند و وقتی او متوجه شد که نام شخصیت شیطانی فیلم از نام خود او گرفته شده است، تقاضا کرد تا نام را تغییر دهند. بنابراین نام به کایزر شوزه تغییر کرد.


5. کوین اسپیسی برای اینکه حالت معلول بودن دست چپش طبیعی تر به نظر برسد، انگشتان دستش را با چسبی مخصوص بهم چسباند.

6. به آل پاچینو نیز نقش مامور بازجویی، دیو کوجان پیشنهاد شده بود که او به خاطر درگیر بودن در فیلم مخمصه آن را رد کرد. بعد ها پاچینو اذعان کرد که بیشترین تاسف برای رد کردن فیلمی را به خاطر این فیلم و این نقش خورده است. (من که نمی تونم تصور کنم آل پاچینو نقش پلیس در فیلم مخمصه رو رد می کرد و به جاش نقش مامور بازجویی جلوی کوین اسپیسی رو بازی می کرد!!)

7. در طول فیلم، کلمه 'fuck' و مشتقات آن 98 بار استفاده شد.

8. نقش وربال کینت از اول برای کوین اسپیسی نوشته شده بود.

9. کوین اسپیسی به جز بازی در نقش وربال کینت، علاقه داشت در هر دو نقش دیو کوجان و دین کیتون بازی کند.

10. بنیکو دل تورو که نقش فرد فنستر رو بازی کرد توسط کوین اسپیسی به عنوان بازیگر به برایان سینگر پیشنهاد شد. نقش فرد فنستر پیش از این برای بازیگری مثل هری دین استانتن نوشته شده بود.

11. کوین اسپیسی بعد از دیدن فیلم Public Access برایان سینگر در جشنواره ساندنس فیلم 1993، به او گفت که خیلی مشتاق است تا در فیلم بعدی اش بازی کند. درواقع او برایان سینگر جوان را برای اولین بار در آن جشنواره ملاقات کرد.

12. تمام بازیگران کمتر از حقشان دستمزد گرفتند.

13. وربال کینت تنها فردی بود که در ابتدای فیلم چگونه دستگیر شدنش توسط پلیس نشان داده نشد.

14. کوین اسپیسی در هنگام دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بر روی سن گفت: (خب، کایزر شوزه هرکس که میخواد باشه، مهم اینه که به خاطر بردن این جایزه توسط من، امشب تو خونش جشن گرفته و سرمست و خوشحاله!).


(+)


هندی ها از فیلمساز صاحبنام چینی تقدیر کردند


ژانگ ییمو جایزه یک عمر دستاورد چهاردهمین جشنواره فیلم بمبئی را دریافت کرد.


به گزارش خبرآنلاین، این جایزه روز پنجشنبه (91/7/27) در مراسم افتتاحیه این دوره جشنواره بمبئی به ییمو 61 ساله اعطاء شد.


ژانگ ییمو پس از دریافت جایزه یک عمر دستاورد گفت: «من همیشه معتقد بودم که سینما پلی است میان فرهنگ‌ها. من از برگزارکنندگان جشنواره فیلم بمبئی به خاطر قدردانی از تلاش‌هایم و تایید نقش کوچکم در دنیای سینما تشکر می‌کنم. این پایان کار نیست، بلکه آغاز آن است.» 
 

الیور استون و مورگان فریمن از جمله کسانی هستند که پیش از این جایزه یک عمر دستاورد جشنواره فیلم بمبئی را دریافت کرده‌اند.


«ژانگ ییمو» 62 ساله ابتدا به‌عنوان دستیار کارگردان وارد دنیای سینما شد و با استعداد‌هایی که در او کشف شد، این فرصت را یافت که به‌عنوان مدیر فیلم‌بردار در فیلم «زمین زرد» چن کایگه در سال 1984 حضور داشته باشد؛ فیلمی که از آن به‌عنوان اولین فیلم کارگردانان نسل پنجم چین یاد می‌شود.


ییمو اولین تجربه‌ کارگردانی خود را در سال 1987 با فیلم «ذرت سرخ» به‌دست آورد که سخت مورد استقبال منتقدین قرار گرفت. این فیلم موفق به کسب خرس طلای جشنواره‌ برلین شد و شهرت جهانی برای این فیلم‌ساز چینی به‌همراه آورد.


دو سال بعد او فیلم «جو دو» را کارگردانی کرد که نامزد نخل طلای جشنواره‌ کن بود و اولین فیلم سینمای چین نام گرفت که نامزد جایزه‌ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی شد.


پس از موفقیت این فیلم، نوبت به فیلم تحسین برانگیز «فانوس قرمز را بیافروز» رسید که واقعیات یک زندگی ثروتمندانه را به تصویر کشیده است. سینمای چین با این فیلم برای دومین‌بار نامزد جایزه‌ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی شد.


ژانگ ییمو در سال 1992 فیلم «داستان کیو جو» را ساخت که داستان آن درباره‌ زن کشاورزی است که برای احقاق حقوق همسرش که توسط بزرگ یک روستا مضروب شده، تلاش می‌کند. این فیلم موفق به کسب شیر طلای جشنواره‌ ونیز شد و شهرت جهانی «ییمو» را دو چندان کرد.


فیلم بعدی این کارگردان نام‌دار «زیستن» بود که در این اثر حماسی معضلات اجتماعی مردم چین و سیاست‌های دولت این کشور را به تصویر کشیده است. این فیلم که ازسوی دولت چین ممنوع شده بود، در جشنواره‌ کن به نمایش درآمد و موفق به کسب جایزه‌ بزرگ هیات داوران و بهترین بازیگر مرد شد.


فیلم «نه یکی کمتر» اثر بعدی ژانگ ییمو بود که در سال 1999 جایزه‌ شیرطلای ونیز را برای دومین‌بار برای وی به‌همراه آورد.


در اواخر دهه‌ اول سده‌ بیستم، ژانگ ییمو فیلم «به‌سوی خانه» را در سال 1999 ساخت که جایزه‌ خرس نقره‌ای و کلیسای جهانی را از جشنواره‌ برلین کسب کرد.


فیلم بعدی ییمو «قهرمان» بود که در سال 2002 با حضور ستارگان سینمای آسیا ازجمله «جت لی» ساخته شد. این فیلم در سینماهای آمریکا به فروش قابل توجهی دست یافت و از نامزد‌های جایزه‌ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی بود و در جشنواره‌ برلین جایزه‌ بهترین اثر هنرمندانه را کسب کرد.


ژانگ ییمو در سال 2004 فیلم تحسین‌برانگیز «خانه خنجرهای پران» را ساخت که مورد استقبال منتقدین قرار گرفت. آخرین فیلم ییمو «نفرین گل طلایی» بود که در سال 2006 ساخته شد.


از دیگر افتخارات سینمایی ژانگ ییمو می‌توان به یک عمر دستاورد سینمایی از جوایز فیلم آسیایی، دو جایزه‌ بافتا بهترین فیلم غیرانگلیسی، بهترین فیلم غیرانگلیسی جوایز دیوید دوناتلو ایتالیا، سیمرغ بلورین جشنواره‌ فیلم فجر در بخش بین‌الملل (2001)، جایزه‌ منتخب تماشاگران جشنواره‌ ساندنس و سائوپائولو و خوشه طلایی بهترین فیلم جشنواره‌ وایادولید اسپانیا اشاره کرد.



پی نوشت: از هندی ها تشکر می کنیم بابت این جایزه و اینکه قدر استاد رو دونستند. خبر برای 20 روز پیش بود و دیر متوجه شدم. روزنامه و مجله سینمایی نخوندن همین ضررها رو داره دیگه. :دی

بدرود قهرمان


چند روز پیش یه ویدئو تو یوتیوب دیدم که ناراحتم کرد. مربوط میشه به تشییع جنازه بروس لی از هنگ کنگ به سیاتل. یه ویدئو قبلا در این باره دیده بودم اما بخش مربوط به تشییع جنازه در سیاتلش ناقص بود. همونطور که میدونید بروس لی تو شهر سیاتل آمریکا با همسرش لیندا لی کادول آشنا میشه. به درخواست همسرش جنازه بروس رو به سیاتل می برند تا به او و فرزندانش در آمریکا نزدیک باشه. بروس لی هرگز تصور نمی کرد که به این زودی ها و در سن 32 سالگی بخواد کره خاکی رو ترک بکنه و برا همین هیچ وصیت خاصی ازش موجود نیست. بنابراین هیچ جایی هم قید نکرده بود که کجا دفن بشه. تو این ویدئو گوینده بیان میکنه که حدود 20000 نفر از اهالی هنگ کنگ بعد از فهمیدن خبر مرگ بروس، تو خیابانی که قرار بود محل وداع بروس با دوستان و همشهریانش باشه تجمع می کنند. جمعیت زیادی که برای احترام به اسطوره و قهرمانشون آمده بودند بیش از انتظار مدیران اجرایی مراسم وداع بروس بودند و به همین دلیل پلیس برای جلوگیری از ازدحام در محل اجرای مراسم و آیین مذهبی وارد عمل شده و اونا رو پراکنده میکنه. بعد از اینکه جنازه به سیاتل منتقل شد، مراسم تشییع در قبرستان سیاتل توسط برخی از دوستان نزدیک بروس از جمله جیمز کابرن و استیو مک کوئین انجام میشه که هردو نیز از دنیا رفته اند. 


ویدئو رو در یوتیوب میتونید مشاهده کنید:


Bruce Lee (R.I.P) | Death / Funeral


در اینجا و اینجا هم میتونید نسخه های کامل تر رو ببینید.